ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
بی همگان بسر شود / بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من / چرا سحر نمیشود ؟!
مولوی او که سر زده / دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب / درس به سر نمیشود !
خر به افراط زدم / گیج شدم قاط زدم
قلدر الوات زدم / باز سحر نمیشود !
استرس است و امتحان / پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان / درس ثمر نمیشود !
مثل زمان مدرسه / وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه / گاو بشر نمیشود !
مهلت ترمیم گذشت / کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم / وای دگر نمیشود !
هر چه بگی برای او / خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر / عذر پسر نمیشود
رفته ز بنده آبرو / لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من / دست بسر نمیشود
توپ شدم شوت شدم / شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی / باز سحر نمیشود !
” مشروط الشعرا “